بايد از غصه نوشت بايد از تنهايي گفت
حرفاي زميني رو به همون بالايي گفت
وقتي كه شب مي رسه زمين انگار مرده
تو همون لحظه كه باز دنيا خوابش برده
پاشو يه گوشه بشين پر مهربوني باش
دستاتو ببر بالا برو اسموني باش
يه دعا از ته دل با بال فرشته ها
بفرست به اسمون بالا تر پيش خدا
مگه مي شه از خودش تو رو محرومت كنه
برو باهاش حرف بزن بذار ارومت كنه
وقتي كه حس مي كني تنها موندي
همه رفتن و فقط تويي كه جا موندي
وقتي كه هر طرفت پر دوز و كلكه
تو همون لحظه كه باز دل داره مي تركه
باشه يادت كه توي اين همه بيزازي
اون بالا تو اسمون يه خدايي داري...