عاشقم
ولي هيچگاه صحبت گل باران را نفهميدم
و هيچگاه چهره ي يار را نديدم
كه در جهاني منتظرم بود ...
حال هم عابري هستم كه راه رفتن روي خزان را دوست دارم
ومن راه رفتن روي زمين را دوست دارم
كه براي من ارزش بودن را مي فهماند
و من اين بودن را با تو معنا مي كنم ...
و چه شيرين بودني كه با عشق معنا شود.
نظرات شما عزیزان: